هان، ای اجاره نشینان دست‌های بریده درخت!
ای دسته دسته، خیره به رهگذران فصل سرد،
در فکر چیستید؟ .
سه فصل گذشت:
بهار آمد و رفت: نوعروسی زیبا در لباسی سفید؛
و تابستان - پیر خردمند و پخته روزگار؛
پاییز؟ نوجوانی پر از شیطنت، اما. یخ زده در عمق وجود.
و اکنون - زمستان.
قارقار مستانتان که بود، فکر زمستانتان
نبود؟

هان، ای نظاره‌گران سیصد ساله روزگار،
اکنون - زمستان.
بهتر از من می‌دانید که ننه سرمای قصه‌ها،
جایی در اوایل بهمن ذات الریه گرفت و مرد.
و پسر ناپاکش به جایش بر تخت برفی تکیه زد.
پیام آورید، پیام ارباب جدید فصل سرما را.
پیام فصل سرد، فصل سقوط.
پیام فصل شب، پیام جنون.

هان،ای دسته دسته، خیره به رهگذران فصل سرد،
سرد و طولانی و خشن، حقیر و سیاه،
 سرگردان، پوچ و خالی، آدمک نشان.
دوپا و دو گوش و دو دست و دو چشم،
پاره گوشتی فاسد از تن این مردگان چند،
سفره زمستانی گسترده است!


مشخصات

آخرین جستجو ها